»» در سوگ ریحانه
ای همیشه جاری! ای بهار کوتاه! ای ترنم باران وحی! در شکوه مقام تو حیرانم که معنویت رشتههای چادرت دست نیاز میآویزد و معرفت به غبار آستان خانهات بوسه میزند. برهوت این دنیای خاکی شایان میزبانی چشمه سار همیشه جاری تو را نداشت. تو که در آیینه زخمها و داغها و در هجران پدر غریبانه زیستی و در وداع شبانهات با پهلویی شکسته، خانه گلین را به امید آغوش بهشتی پدر ترک گفتی...
چه مصیبتها که نکشیدی، آری فقط ده روز از مصیبت عظمای ارتحال رسول گذشته بود در این مدت کوتاه حوادث بزرگی بر تو رخ داد که تو را برای اعتراض به مسجد کشاند و به خطابه ای آتشین واداشت. هیچکس آیا توانسته غم تو را در سوگ پدر به تصویر بکشد جز ناله های بیت الاحزان فاطمه، در اندوه جگر سوز علی سلام ا... علیه، در مواجهه با فاطمه میان در و دیوار و گاه شستن صورت نیلی و بازوی کبود فاطمه هیچ هنرمند عارفی توانسته است مرثیه بسراید آنچنانچه که از عقل رنج آدمی در چروکهای پیشانی علی خبر دهد و وسعت غمهای علی را در پهنای اشک علی بشناسد جز بار اشک پهنای علی؟ اینها دردهایی که اگر نویسنده احساس داشته باشد خاکستر میکند و قلم را اگر به تعداد درختان عالم باشد می سوزاند و دفتری به پهنای گیتی را آتش می زند انگار که تاریخ را در سرزمین شیعه با خون رقم می زنند با مظلومیت خون پیغمبر خدا، حال فاطمه؛ فاطمه ای که شویش را جلوی چشمانش به قل و زنجیر کشیده اند و کشان کشان می برند کمر زهرا خم شده، حال جلوی خانه علی و فاطمه مملو از گره ی آتش است، چه آتشی، آتشی که شعله هایش مهرخانه علی و فاطمه را نمی تواند بسوزاند درب خانه به صدا در می آید. کیست که در را وحشیانه میکوبد و چه کسی پشت در، فاطمه آری فاطمه و درب، درب با فشار باز می شود ومیخهای درب جایی را برای فروبردن می خواهند، پهلوی فاطمه است که درآن فرو می رود وآهی می کشد و صدایش تا عرش می رود چه کردند بهتر است بگویم چه ها کردند، طفل، آری طفلی که در شکم است.طفلی که اسمش نیز معلوم شده است نمی توانم دیگر قلمم را روی کاغذ حرکت دهم این آیا واقعاً انسان بودند فاطمه در بستر بیماری ات نور عمر فاطمه خاموش شده است.
چون فاطمه درگذشت، امیرالمونین او را پنهان به خاک سپرد و آثار مقبر او را از میان برد، سپس رو به مزار پیغمبر کرد و گفت: از من و از دخترت که به دیدن تو آمده و در کنار تو زیر خاک نهفته است بر تو باد درود! خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به تو بپیوندد پس از او شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن دار من ا دست رفته اما چنان که در جدائی تو صبر را پیشه کردم در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ندارم که شکیبایی بر مصیبت سنت است . ای پیغمبر خدا تو بر روی سینه من جای داری! ترا به دست خود درخاک سپردم، قرآن خبر داده است که پایان زندگی همه به سوی خداست. اکنون امانت به صاحبش رسید زهرا از دست من رفت و نزد تو آرمید ای پیغمبر خدا پس از او آسمان و زمین زشت می نماید و هیچگاه اندوه دلم نمی گشاید چشمانم بی خواب و دل از سوز غم کباب، تا خدا مرا در جوار تو ساکن گردانین، مرگ زهرا ضربتی بود که دل خسته و غصه ام را پیوسته گردانید و چه زود جمع ما را به پریشانی کشانید شکایت خود را به خدا می برم و دخترت را به تو می سپارم خواهد گفت که امتت پس از تو با وی چه ستمها کردند آنچه خواهی از او به جو و هر چه خواهی بدو بگو تا سردل تو بگشاید و خونی که خورده است بیرون آید و خدا که بهترین داور است میان او و ستمکاران داوری نمیبد، سلامی که به تو می دهم درود است و نه از ملامت و نه از روی شوق است نه کسالت. اگر می روم نه ملول و خسته و اگر می مانم نه به وعده خدا بد گمانم و چون شکیبان را وعده داده است در انتظار پاداش او می مانم که هر چه هست از اوست شکیبایی نیکوست اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود همیشه در کنار قبرت می ماندم و در این مصیبت بزرگ چون فرزند مرده ای جوی اشک از دیدگانم می راندم خدا گواهست که دخترت پنهانی به خاک می رود و هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته و نام تو از زبانها برفته حق او را بردند و میراث او را خورند.
متأسفانه جای مزار دختر پیغمبر نیز روشن نیست، از آنچه درباره مرگ او نوشته اند و کوششی که در پنهان داشتن این خبر به کاربرده اند معلومست که خانواده پیغمبر د راین باره خالی از نگرانی نبوده اند علمای شیعه روایتهایی آورده اند که نشان می دهد دختر پیغمبر را در بقیع به خاک سپرده اند. به روایتی برای پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر صورت هفت قبر و بر روایتی چهل قبر ساختند بامداد آنروز می خواستند جنازه دختر پیغمبر را از قبر بیرون آورند و بر آن نماز بخوانند چون با مخالفتد شدید و تهدید علی روبه رو شدند از این کار چشم پوشیدند و به هر حال پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر ناخشنود بودن او از کسانی چند نشان می دهد و پیداست که او می خواسته است با این کار آن ناخشنودی را آشکار سازد.
آری، آری فاطمه چشم از دنیای پر از نیرنگ بسته است و آرام در کنار پیغمبر خوابیده است دیگر کسی او را به خاطر گریه های شبانه اش سرزنش نمی کند. آری نور شمع عمر فاطمه به پایان رسیده است.
زهرا جابلاغی
نوشته های دیگران
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
به فکر خودمان باشیم ...[عناوین آرشیوشده]